متن رساله زاد السالک، مولا محمد محسن فیض کاشانی
آداب سیر و سلوک معنوی و تزکیه نفس
برای رسیدن به هر مقصدی نیاز به نقشه راه و دستورالعمل هست تا بتوانیم مسیر درست را پیموده و به بیراهه نرویم. چه بهتر این این مسیر و نقشه راه توسط افرادی پیشنهاد شوند که خودشان راه را پیمودهاند و از جزئیات و لوازم مورد نیاز سفر آگاه هستند.
در ادامه گزیدهای از متن رساله زاد السالک را که توسط مولا محمد محسن فیض کاشانی نوشته شده است را میتوانید مطالعه کنید.
کیفیت سلوک راه حق؛ رساله زاد السالک
بسم الله الرحمن الرحیم الرحیم
الحمدلله و سلام على عباده الذین اصطفی
اما بعد، این رسالهای است موسوم به «زاد السالک» که در جواب سؤال یکی از برادران روحانی نوشته شده، که از کیفیت سلوک راه حق پرسیده بود.
بدان، أیَّدَک اللهُ بِروحٍ منه همچنان که سفر صوری را مبدئی و منتهائی و مسافتی و منازلی و مسیری و زادی و راحلهای و رفیقی و راهنمابی میباشد، همچنین سفر معنوی را، که سفر روح است به جانب حق سبحانه و تعالی، همه هست.
مبدأش، جهل و نقصان طبیعی است که با خود آورده ای از شکم مادر، {وَالله أخرَجَکم مِن بُطونِ أمّهاتِکم لا تَعلَمونَ شَیئا} (نحل/۷۸)
و منتهایش، کمال حقیقی است که فوق همه کمالات است و آن، وصول است به حق سبحانه و تعالی! {و أنَّ إلى ربکَ المُنتَهى} (نجم/۴۲)
{یا أَیُّهَا الْاِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ} انشقاق/۶
و مسافت راه در این سفر، مراتب کمالات علمیه و عملیه است که روح، طی آنها میکند شیئا فشیئا، هرگاه به صراط مستقیم شرع، که مسلوک اولیا و اصفیا است، سائر باشد.
{وَأَنَّ هَٰذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ} انعام/۱۵۳
و این کمالات، مترتب است بعضی بر بعضی، تا کمال متقدم طی نشود به متاخر منتقل نتوان شد، چنانکه در سفر صوری تا قطعه مسافت متقدمه طی نشود به متاخره نتوان رفت.
و منازل این سفر، صفات حمیده و اخلاق پسندیده است که احوال و مقامات روح است، از هر یک به دیگری که فوق آن است منتقل میشود به تدریج، منزل اول یقظه است که آگاهی است و منزل آخر توحید است که مقصد اقصی است از این سفر، و تفاصیل این منازل و درجات آن در کتاب «منازل السائرین » مذکور است.
و مُسَیّر این سفر، جد تمام و جهد بلیغ نمودن و همت گماشتن است در قطع این منازل، به مجاهده و ریاضت نفس، به حمل اعبا تکالیف شرعیه، از فرائض و سنن و آداب و مراقبه و محاسبه نفس آناًفآناً و لحظه فلحظه، و هموم را واحد گردانیدن و منقطع شدن به حق، سبحانه و تعالی
{وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا} مزمل/۸
{وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا} عنکبوت/۶۹
و زاد راه این سفر، تقوا است
{وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَىٰ} بقره/۱۹۷
و تقوا، عبارت است از قیام نمودن به آنچه شارع، امر به آن فرموده است و پرهیز کردن از آنچه از آن نهی کرده، از روی بصیرت، تا دل به نور شرع و صیقل تکالیف آن، مستعد فیضان معرفت شود از حق، عز و جل
{ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ} بقره/۲۸۲
و همچنانکه مسافر صوری، تا قوت بدن از زاد حاصل نکند قطع راه نتواند کرد، همچنین مسافر معنوی تا به تقوی و طهارت شرعیه ظاهراً و باطناً قیام ننماید و روح را تقویت به آن نکند، علوم و معارف و اخلاق حمیده که بر تقوا مترتب میشود و تقوا از آن حاصل میشود (نه بر سبیل دور) بر او فائض نمیگردد.
و مَثَل این، مَثَل کسی است که در شب تار، چراغی در دست داشته باشد و به نور آن راهی را میبیند و می رود. هر یک گام که بر میدارد قطعه ای از آن راه روشن می شود و بر آن میرود و هکذا و تا گام بر ندارد و نرود روشن نشود، و تا روشن نشود نتواند رفت. آن دیدن به منزله معرفت است و آن رفتن به منزله عمل و تقوا
«من عَمِل بِما عِلمَ ورَّثَه الله علمَ ما لم یعلَم»
«لایَقبَلُ الله عَمَلاً اِلّا بمَعرِفَه و لا مَعرِفَهً اِلّا بِعَمَلٍ، فَمَن عَرفَ دلَّتهُ المعرفَهُ علَى العَمَلِ، وَ مَن لَم یَعمل فَلا مَعرفهَ لَهُ، اَلا اِنَّ الایمانَ بَعضُهُ مِن بَعضٍ» کذا عن الصادق علیه السلام
و همچنان که در سفر صوری کسی که راه نداند به مقصد نمیرسد، همچنین در سفر معنوی کسی که بصیرت در عمل ندارد به مقصد نمیرسد.
«العامِلُ عَلى غَیرِ بَصیرَه کالسائِرِ عَلى غَیرِ الطَّریقِ، لایَزیدُهُ کَثَرهُ السَّیرِ إلّا بُعداً»
و راحله این سفر بدن است و قوای آن، و همچنانکه در سفر صوری اگر راحله، ضعیف و معلول باشد راه را طی نتواند کرد، همچنین در این سفر تا صحت بدن و قوت قوا نباشد کاری نتوان ساخت، پس تحصیل معاش از این جهت ضروری است و آنچه از برای ضرورت است، به قدر ضرورت باید، پس طلب فضول در معاش مانع است از سلوک، و دنیای مذموم که تحذیر از آن فرموده اند، عبارت از آن فضول است که بر صاحبش وبال است و اما قدر ضروری از آن، داخل امور آخرت است و تحصیلش عبادت.
و همچنان که اگر کسی راحله را در سفر صوری در اثنای راه سر دهد تا خود سر میچرد راه او طی میشود، همچنین در این سفر معنوی، اگر بدن و قوا را بگذارد تا هر چه مشیتهای آنها است به فعل آورند و به آداب و سنن شرعیه مقید نگرداند و لجام آن را در دست نداشته باشد، راه حق طی نمیشود.
و رفیقان این راه، علماء و صلحاء و عباد سالکانند که یکدیگر را ممّد و معاونند، چه، هر کسی بر عیب خود زود مطلع نشود، اما بر عیب دیگری زود واقف میشود. پس اگر چند کس با هم بسازند و یکدیگر را از عیوب و آفات باخبر سازند راه بر ایشان طی میشود و از دزد و حرامی دین ایمن میگردند چه:
الشیطان إلَى المُنفردِ اَقرَب منه اِلَى الجَماَعَهِ وَ یَدُالله عَلَی الجَماعَهِ
اگر یکی از راه بیرون رود، دیگری او را خبردار میگرداند و اگر تنها باشد تا واقف شود، هیهات است.
و راهنمای این راه پیغمبر است (صلى الله علیه و اله و سلم)، و سائر ائمه معصومین (صلوات الله علیهم)، که راه نمودهاند و سنن و آداب وضع کرده و از مصالح و مفاسد راه خبر دادهاند و خود به این راه رفتهاند و امّت را به تأسّی و اقتفای خـود فرمودهاند.
{لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ} احزاب/۲۱
{قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ} آل عمران/۳۱
و محصل آنـچـه ایـشـان مـیکـردهاند و امر به آن میفرمودهاند چنانکه از روایات معتبره به طریق اهل بیت علیهم السلام مستفاد میشود، از اموری که سالک را لابد است از آن، و اخلال آن به هیچ وجه جایز نیست، بعد از تحصیل عقاید حقه، بیست و پنج چیز است:
اول، محافظت بر صلوات خمس، اعنی گزاردن آن در اول وقت به جماعت و سنن و آداب، پس اگر بی علتی و عذری از اول وقت تأخیر کند یا به جماعت حاضر نشود، یا سنتی از سنن یا ادبی از آداب آن را فرو گذارد، اِلّا نادِراً، از سلوک راه بیرون رفته و با سایر عوام که در بیدای جهالت و ضلالت، سرگردان میچرند و از راه و مقصد بیخبرند و ایشان را هرگز ترقیای نیست، مساوی است.
دوم، محافظت بر نماز جمعه و عیدَین و آیات با اجتماع شرائط ـ إلّا مَع العذرِ المُسقِط ـ که اگر سه جمعه متوالی ترک نماز کند بیعلتی، دل او زنگ گیرد به حیثیتی که قابل اصلاح نباشد.
سوم، محافظت بر نماز معهوده رواتب یومیه، که ترک آن را معصیت شمردهاند الّا چهار رکعت از نافله عصر و دو رکعت از نافله مغرب و وتیره که ترک آن بیعذری نیز جائز است.
چهارم، محافظت بر صوم ماه رمضان و تکمیل آن، چنانچه زبان را از لغو و غیبت و دروغ و دشنام و نحو آن، و سایر اعضا را از ظلم و خیانت، و فطور را از حرام و شبهه بیشتر ضبط کند که در سایر ایام میکرد.
پنجم، محافظت بر صوم سنت، که سه روز معهود است از هر ماهی، که معادل صوم دهر است چنانکه بیعذری ترک نکند و اگر ترک کند قضا کند، یا به مدّی از طعام تصدق نماید.
ششم، محافظت بر زکات، بر وجهی که تاخیر و توانی جایز ندارد مگر عذری باشد مثل فقد مستحق یا انتظار افضل مستحقین و نحو آن
هفتم، محافظت بر انفاق حقّ معلوم از مال، اعنی مقرر سازد که هر روز یا هر هفته یا هر ماه چیزی به سائل یا محروم داده باشد، به قدر مناسب مال، چنانکه اخلال به آن نکند و اگر کسی را نیز به آن مطلع نسازد، بهتر است.
{وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ} معارج/۲۴ و ۲۵
ففی الحدیث انّه غیر الزکاه
هشتم، محافظت بر حجه الاسلام، چنانچه در سال وجوب به فعل آورد و بیعذری تاخیر روا ندارد.
نهم، زیارت قبور مقدسه پیغمبر و ائمه معصومین صلوات الله علیهم خصوصا امام حسین علیه السلام چه، در احادیث آمده که:
«زیارت حسین علیه السلام فرض است بر هر مؤمن، هر که ترک کند، حقی از خدا و رسول ترک کرده باشد.»
و در حدیث دیگر وارد است که:
«هر امامی را عهدی است بر گردن اولیاء و شیعه خود، و از جمله تمامی وفای به عهد، زیارت قبور ایشان است.»
دهم، محافظت بر حقوق اخوان و قضای حوائج ایشان، چه تاکیدات بلیغه در آن شده، بلکه بر اکثر فرائض، مقدّم داشتهاند.
یازدهم، تدارک نمودن هر چه از مذکورات، فوت شده باشد وقتی که متنبّه شده باشد مهما امکن.
دوازدهم، اخلاق مذمومه، مثل کبر، بخل، حسد و نحو آن را از خود سلب کردن به ریاضت و مضادّت، و اخلاق پسندیده مثل حسن خلق و سخا و صبر و غیر آن بر خود بستن تا ملکه شود.
سیزدهم ترک منهیات جمله، و اگر بر سبیل ندرت معصیتی واقع شود زود به استغفار و توبه و انابت تدارک نماید تا محبوب حق باشد.
{إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ} بقره/۲۲۲
و إن الله یُحبُّ کلَّ مُفتَتِنٍ تَوّابٍ
چهاردهم، ترک شبهات که موجبات وقوع در محرمات است، و گفتهاند:
«هر که ادبی را ترک کند از سنتی محروم میشود و هر که سنتی را ترک کند از فریضهای محروم میشود.»
پانزدهم، در مالا یعنی خوض نکردن که موجب قسوت و خسران است و فی الحدیث
«مَن طَلبَ ما لایَعنیِه فاتَه ما یَعنیه»
و اگر از روی غفلت صادر شود بعد از تنبه، تدارک نماید به استغفار و انابت،
{إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لَا یُقْصِرُونَ} اعراف/۲۰۱ و ۲۰۰
و تا ترک مجالست بطالین و مغتابین و آنهایی که سخنان پراکنده گویند و روز میگذارنند، نکند، از مالا یعنی خلاص نشود، چه هیچ چیز مثل این نیست در ایجاب قسوت و غفلت و تضییع وقت
شانزدهم، کم خوردن و کم خفتن و کم گفتن را شعار خود ساختن که دخل تمام در تنویر قلب دارد.
هفدهم، هر روز قدری از قرآن تلاوت کردن و اقلش پنجاه آیه است به تدبر و تامل و خضوع و اگر بعضی از آن در نماز واقع شود، بهتر است.
هجدهم، قدری از اذکار و دعوات، ورد خود ساختن در اوقات معینه خصوصا بعد از نمازهای فریضه، و اگر تواند که اکثر اوقات زمان را مشغول ذکر حق دارد و اگرچه جوارح در کارهای دیگر مصروف باشد، زهی سعادت.
از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که زبان مبارک ایشان اکثر اوقات تر بوده است به کلمه طیبه «لا اله الا الله» اگر چیزی میخوردهاند و اگر سخن میگفتهاند و اگر راه میرفتهاند.
الى غیر ذلک چه این ممد و معاونی قوی است مرسالک را، و اگر ذکر قلبی را نیز مقارن ذکر لسانی سازد، به اندک زمانی فتوح بسیار روی میدهد تا میتواند سعی نماید که دم به دم متذکر حق میبوده باشد تا غافل نشود که هیچ امری به این نمیرسد در سلوک، و این ممدی است قوی در ترک مخالفت حق، سبحانه و تعالی، به معاصی
نوزدهم، صحبت عالم و سؤال از او و استفاده علوم دینیه به قدر حوصله خود، تا میتواند که علمی بر علم خود بیفزاید.
اکیس النّاسِ مَن جَمعَ عِلمَ النّاسِ الى عِلمِه
و صحبت اعلم از خود را فوزی عظیم شمرد و اگر عالمی یابد که به علم خود عمل کند، متابعت او را لازم شمرد و از حکم او بیرون نرود و پیری که صوفیه میگویند عبارت از چنین کسی است، و مراد از علم، علم آخرت است نه علم دنیا، و اگر چنین کسی نیابد و اعلم از خود نیز نیابد، با کتاب صحبت دارد و با مردم نیکو سیرت، که از ایشان کسب اخلاق حمیده کند، و هر صحبتی که او را خوشوقت و متذکر حق و نشئه آخرت میسازد از دست ندهد.
بیستم، با مردم به حسن خلق و مباسطت، معاشرت کردن، تا بر کسی گران نباشد و افعال ایشان را محملی نیکو اندیشیدن و گمان بد به کسی نداشتن.
بیست و یکم، صدق در اقوال و افعال را شعار خود ساختن.
بیست و دوم، توکل بر حق، سبحانه و تعالی کردن در همه امور، و نظر بر اسباب نداشتن و در تحصیل رزق اجمال کردن و بسیار به جدی نگرفتن در آن، و فکرهای دور به جهت آن نکردن، و تا میتوان به کم قناعت کردن و ترک فضول نمودن.
بیست و سوم، بر جفای اهل و متعلّقان صبر کردن، و زود از جا در نیامدن و بدخویی نکردن، که هر چند جفا بیشتر میکشد و تلقى بلا بیشتر میکند زودتر به مطلب میرسد.
بیست و چهارم، امر به معروف و نهی از منکر به قدر وسع و طاقت کردن و دیگران را نیز بر خیر داشتن و غمخواری نمودن و با خود در سلوک، شریک ساختن اگر قوت نفسی داشته باشد، و الا اجتناب از صحبت ایشان نمودن و با مدارا و تقیّه، تا موجب وحشت نباشد.
بیست و پنجم، اوقات خود را ضبط کردن و در هر وقتی از شبانه روز، وردی قرار دادن که به آن مشغول میشده باشد تا اوقاتش ضایع نشود «چه هر وقتی تابع موقوت له است» و این عمده است در سلوک.
این است آنچه از ائمه معصومین صلوات الله علیهم به ما رسیده که خود میکردهاند و دیگران را میفرمودهاند، اما چله داشتن و حیوانی نخوردن و «ذکر چهار ضرب کردن» و غیر آن که از صوفیه منقول است، از ایشان علیهم السلام وارد نشده.
و ظاهرا بعضی از مشایخ امثال اینها را به جهت نفوس بعضی مناسب میدیده اند در سهولت سلوک، بنابر آن امر به آن میفرموده اند و ماخذ چله شاید حدیث «مَن أخلَصَ لِلّهِ اَربَعینَ صَباحاً ظَهَرت یَنابیعُ الحِکمَهِ مِن قَلبِه عَلی لِسانه» باشد.
و مأخذ ترک حیوانی، {لا تَجعَلوا بُطونَکُم مَقابِرَ حَیَواناتِ} و نحو آن، و شکی در این نیست که گوشت کم خوردن و در خلوت نشستن و به فراغ بال و توجه تام مشغول ذکر بودن، دخلی تمام در تنویر قلب دارد ولیکن به شرط آنکه مانع جمعه و جماعت نباشد.
و از جمله اموری که عمده است در سلوک، حرّیت است، اعنی آزاد بودن از شوائب طبیعت و وساوس عادت و نوامیس عامه، چه سالک را هیچ سدی عظیمتر از این سه امر نیست و بعضی از حکماء اینها را رؤسای شیاطین نامیدهاند و هر قبیحی که از هر کسی سر میزند چون نیکو مینگری به یکی از این سه منتهی میشود.
اما شوائب طبیعت، مثل شهوت و غضب و توابع آن از حب مال و جاه و غیر آن،
{تِلکَ الدّارُ الاخِرَهِ نَجعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّاً فی الأرضِ و لافَساداً}
و اما وساوس عادت، مانند تسویلات نفس اماره و تزئینات او و اعمال غیر صالحه به سبب خیالات فاسده و اوهام کاذبه و لوازم آن از اخلاق رذیله و ملکات ذمیمه،
{قُل هَل نُنَبِّئکُم بالاَخسرینَ أعمالاً الّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیوهِ الدُّنیا و هُم یَحسَبونَ اَنَّهُم یُحسِنُونَ صَنعا}
اما نوامیس عامه مانند متابعت غولان آدمی پیکر و تقلید جاهلان عالم آسا و اجابت استغواء و استهوای شیاطین جن و انس و مغرور شدن به خدع و تلبیسات ایشان
{رَبَّنا اَرِنا الَّذینَ أضَلانا مِنَ الجِنِّ وَ الاِنسِ نَجعَلهُما تَحتَ اَقدامِنا لِیَکونا مِنَ الاَسفَلینَ}
اما بعضی رسوم و اوضاع، در مانند لباس و معاشرت با ناس که در عرف زمان مقرر شده باشد، متابعت جمهور در آن باید کرد به حسب ظاهر، تا در پوستین این کس نیفتد، چه امتیاز باعث وحشت و غیبت میشود مگر آنکه متابعت ایشان در آن مخالفت با امر مهم دینی که ترکش ضرر به سلوک داشته باشد، که در آن هنگام متابعت لازم نیست مگر از باب تقیه، و امثال این امور را به رأی بصیر زمان منوط باید داشت.
و هر که این بیست و پنج چیز مذکور را بر خود لازم گرداند و به جدّ، میکرده باشد از روی اخلاص اعنی «اِبتغاء لِوَجهِ اللهِ لِغَرَضٍ دُنیَوِیٍ عاجِلِ» روز به روز حالش در ترقی باشد، حسناتش متزاید و سیئاتش مغفور و درجاتش مرفوع، پس اگر از اهل علم باشد اعنی مسائل علمیه الهیه از احوال مبدأ و معاد و معرفت نفس و امثال آنها بر گوشش خورده و دانستن آن را کما هو مقصد اقصی داند و کمال اهتمام به معرفت آن دارد و از اهل آن هست که بفهمد، روز به روز معرفتش متزاید میگردد به الهام حق، به قدر کسب استعدادی که در عبادت و صحبت علما و سخنان ایشان او را حاصل میشود، والّا صفای باطنی و دعای مستجابی و نحو آن از کمالات در خور سعی و توجه خود میباید، و بر هر تقدیر او را قربی به حق سبحانه، حاصل میشود و محبت و نوری، و محبت کامل و نور وافر ثمره معرفت است.
و معرفت گاه به حدی میرسد که اکثر امور آخرت، او را مشاهده میشود در این نشئه، چنانکه از حارثه بن نعمان منقول است و حدیث او در کافی مذکور است. و محبت هر گاه که اشتداد یافت و به حد عشق رسید و به ذکر حق مستهترو، شیفته، گشت، تعبیر از آن به لقاء و وصول و فناء فی الله و بقاء شده و نحو آن میکنند و این است غایت و غرض از ایجاد خلق، چنانکه در حدیث قدسی وارد است: «کُنتُ کَنزاً مَخفیّا فاَحبَبتُ أن أعرَفَ فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی أعرَفَ»
وفی التَنزیلِ: {وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ والاِنسَ اِلّا لِیَعبُدونِ}، قیل اَی لِیَعرِفونِ، و اِنّما عبرَّ عن المعرفهِ بالعبادهِ لانَّها لا تنفک عَنها و اِنَّما عُبِّرَ عِن الّازِمِ بالمَلزومِ، لِئلّا یُتَوَهَّمَ اَنَّ المَقصودَ اَیَّهُ مَعرِفَهٍ کانَت بَل، المَعرِفَهُ الخاصَّهُ الَّتی لا تُحصَلُ اِلّا مِن جَهَهِ العِبادَهِ،
چه معرفت را انواع متعدده و طرق متکثره است و هر معرفتی موجب قرب و وصول نمیشود، چه، اکثر عامه را نیز معرفتی از راه تقلید حاصل است و متکلمین را نیز معرفتی از راه دلائل جدلیه که مقدمات آن از مسلمات و مقبولات و مظنونات ترکیب یافته هست و فلاسفه را نیز معرفتی از راه براهین عقلیه که مقدمات آن از یقینیات مرکب شده هست و هیچ یک از اینها موجب وصول و محبت نمی گردد.
پس هر که معرفت از راه عبادت او را حاصل شده، او ثمره شجره آفرینش است و مقصود از ایجاد عالم و دیگران، همه به طفیل او موجود شدهاند و از برای خدمت او،
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
و لهذا در حدیث قدسی وارد است خطابا للنبی صلى الله علیه و آله و سلم که:
«لولاکَ لَما خَلقتُ الاَفلاکَ.»
{وَ ما خَلقتُ الجِنَّ والاِنسَ اِلّا لِیَعبُدونِ}
پس هر که همتی عالی دارد و در خود جوهری مییابد، باید که بکوشد تا از راه عبودیت و عبادت و تقوی و طهارت خود را به این مرتبه نزدیک سازد
گر چه وصالش نه به کوشش دهند
آنقدر ای دل که توانی بکوش
اگر به مقصد رسیدی زهی سعادت، و اگر در این راه مردی زهی شهادت
اگر در راه او مردی شهیدی
و گر بردی سبق زین العبیدی
{وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجِراً اِلى اللهِ وَ رَسولِه ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ اَجرُه عَلى اللهِ}
در غرور این هوس گر جان دهم
به که دل در خانه و دکان دهم
والتوفیق مِنَ اللهِ العَزیزِ الحَکیمِ وَالحَمدُللهِ رَبِّ العالَمینَ وَالصَّلوهُ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِه اَجمَعینَ. تَمَّت الرِّسالهُ المُسَمّاهُ بِزادِالسّالِک.