زندگی نامه و سیره عملیمطالب اسلامی و مذهبی

زندگینامه آیت الله قاضی (ره) – قسمت چهارم

زندگی نامه کوه عرفان و استقامت، آیت الله قاضی (ره)

زندگینامه آیت الله قاضی (ره)
زندگینامه آیت الله قاضی (ره)

یکی از مسائل بسیار مهمی که در زندگینامه آیت الله قاضی (ره) وجود دارد استقامت است.

استقامت باید در تمام وجود انسان جای بگیرد تا بتواند لایق دیدار محبوب شود و آیت لله قاضی (ره) به خوبی به این امر رسیده بود.

کسی که با کوچکترین ناملایمات و سختی و ملامت از راه و مسیر خود بازگردد هیچ وقت نمی تواند موفق شود و باید در مسیر و سیر و سلوک و تزکیه نفس ، صبر و استقامت فراوان داشت که مسیر بسیار سخت و ناهموار است .

برای رسیدن به خدا باید از تمام هستی خود گذشت و با راحت طلبی و خود پرستی نمی توان به آن محبوب حقیقی دست یافت و تنها کسی می تواند در این مسیر ثابت قدم بماند که استقامت داشته باشد.

باید صبر و استقامت را تمرین نموده و با هر ناملایمی از راه رسیدن به محبوب ، منحرف نشویم ، که :
پاداش عاشقان حقیقی را خدا می دهد!

استقامت در زندگینامه آیت الله قاضی (ره)

این را خودش تجربه کرده و به دیگران هم آموخته که :
مَنزلَ تَلقیِن الحُجج
منزلَ من کانَ فَلَج

هر که آثار ربوبی را می خواهد و طالب خدا و امام زمان است باید مثل آدم فلج باشد، فرودگاه شخص طالب، فرودگاه شخص فلج است، یعنی اگر جایی انداختندش دیگر تکان نخورد.

می گوید اگر فکر خدا پرستی مختصری در سرت آمد صبر کن، عجله نکن، طلب خودت را با عزت نگه دار:

هـلـه نـومـیـد نـبـاشی کـه تـو را یـار بـراند
اگـه امــروز بــرانـد نــه کـه فـردات بـخـوانـد

که اگـر بـر تـو بـبـندد هـمـه درهـا و گـذرها
در دیـگـر بـگـشایـد کـه کـس آن راه نـدانـد

در بـه روی تـو بـبندد تو مرو صبر کن آن جا
کـه پس از صبـر تو را او به سر صدر نشاند

و لا تَکـن کَمِثل مَن
اِن فُتِح البابُ خَرج

و الزِم کُن کمثلِ مَن
ان فَتحَ البابُ وَلج

اگر دری باز شد ، تو بیشتر استقامت به خرج بده ؛ بگو خدایا ! افزونش کن ؛ باید در عبودیت استقامت ورزید ، یعنی صبور شد ؛ اگر خواستند بکشندش ، بگوید من از خدا دست بر نمی دارم؛ اگر نان و آبش را قطع کردند ، استقامت کند ، و حتی اگر دنیا جمع شود و بگویند بیا صرفنظر کن بگوید صرفنظر نمی کنم .

ای پـدر پـنـد کم ده از عشقم
که نخواهد شد اهل این فرزند

پـنـد آنان دهند خلق ای کاش
کـه زعشق تو می دهندم پند

آری و این استقامت هاست که از قاضی ، قاضی می سازد و این روح بزرگ اوست که در مقابل تمام ستم ها و آزارها صبوری می کند و به کم هم راضی نمی شود.

او باید تا آن اوج ها پرواز کند و به زرق و برق های میان راه ، یعنی به آثار و نشانه های معشوق ، دل خوش نکند ، چرا که خود او را می خواهد!

ثُمَّ یَبذُلُ روحَه و یَصِلُ اِلی خِدمَهِ حَبیبِه مَعَ خَطَرٍ عَظیمٍ و هَول جَسیمٍ فإنی لَکَ تَحصیلُ هذِهِ المَراتِبِ العالیهِ المهوله الصَعبَهِ هَیهات هَیهات !
قلتُ نَعَم الامرَ کما زُبرَ اِن کانَ لَکَ مَیلٌ اِلی اِلزامِی و اِفحامِی

عاشق صادق نه تنها باید انس و آرامش و آبرو و اختیار خود را بذل کند، بلکه باید خود را نیز بذل کند. و این جاست که با وجود خطر بزرگ و ترس زیاد به خدمت معشوق خود رسد، پس تو کجا و بدست آوردن این مراتب عالی پر بیم و دشوار کجا، هیهات! هیهات!

گفتم: آری امر همین گونه است که گفته شد، اگر به من میل لازم و سخت داری!

و آیت الله قاضی به این زودی ها خسته نمی شود.
می گوید :
« هر چه بادا باد ، در بحر جنون پا می زنم ، امشب کشفی نصیبم شد شد ، نشد نشد ، امشب خوابی دیدم دیدم ، ندیدم ندیدم ، من کشف نمی خواهم تمام مدت این چهل سال آن هم برای زرق و برق و کشف و کرامتی چند ، نه ! من معرفت خودش را می خواهم ، من خودش را می خواهم  »

دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

اجر می پرستان

اسم اعظم را استقامت بر وحدانیت خدای جل و علا می داند و می گوید :
« اگر شخصی در طلب، استقامت پیدا کرد ، اسم اعظم در روح او جا پیدا می کند و آن وقت لایق اسرار ربویی می گردد . »

و خود چون استقامت دارد سرانجام صدای فرشتگان را می شنود که :
اِنَّ الذین قالو ربُّنا الله ثُم استقاموا تَتَنزَلُ عَلیهم الملائکهُ اَلّا تَخافوا و لا تَحزَنوا و ابشِرُوا بالجنه التی کنتم توعدون
(سوره ی فصلت ، آیه ی ۳۰)
آنان که گفتند: پروردگار ما الله هست و بر این ایمان پایدار ماندند ، فرشتگان بر آن ها نازل شوند که دیگر هیچ ترسی و حزن و اندوهی نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که وعده دادند بشارت باد .

آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را ، در حرمین شریفین امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به جا می آورد ، اما این بار که می خواهد به حرم مشرف شود با زبان حال به خدا عرضه می کند که :

یـار مـرا غـار مـرا عـشـق جـگـر خوار مرا
یـار تویی غـار تـویی خـواجه نگه دار مرا

نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سـیـنـه مـشروح تـویی بـر در اسرار مـرا

نور تویی سور تویی دولت منصور تـویی
مـرغ کُـه طور تویی خسته به منقار مـرا

و چون به حرم حضرت ابوالفضل (ع) می رسد ، با خود می اندیشد که تا به  حال در مدت این چهل سال هیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده ، هر چه دارم به عنایت خدا و به برکت ثبات است .

در راه سید ترک زبانی که دیوانه است ، به طرف او می دود و می گوید ؛ سید علی ، سید علی ، امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل (ع) هستند ، و او آن قدر سر در گریبان است که متوجه نمی شود آن سید چه می گوید !

به حرم حضرت ابوالفضل (ع) می رود . اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می خواند و می خواهد که مشغول نماز مغرب شود و او ذره ذره وجودش را در عشق به محبوب گداخته و به رنگ معشوق درآمده است ! و این بار که در می زند و معشوق می گوید که کیست ، جواب می شنود که :

گفت بر در هم تویی ای دلستان

و اینک معشوق ، خود ، در را برایش باز می کند .

گفت اکنون چون منی ، ای من درآ
نـیـسـت گـنـجایی دو من را در سرا

حرم حضرت اباالفضل (ع)
حرم حضرت اباالفضل (ع)

« تکبیره الاحرام را که می گوید ، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل (ع) به طور کلی عوض می شود ، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است .

قرائت را کمی نگه می دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز را ادامه می دهد ، مستحبات را کم می کند و نماز را سریعتر از همیشه به پایان می رساند .

به حرم امام حسین (ع) نمی رود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می رود . آن جا دراز می کشد و دوباره آن حال می آید و بیشتر می ماند .

تا اهل منزل سینی چای را می آورد ، آن حال می رود و نماز عشاء را می خواند و دوباره آن وضع بر می گردد؛ چیزی که تا به حال حتی به گفته خودش یک ذره اش را هم ندیده است و حالا که دیده نه می تواند در بدن بماند و نه می تواند بیرون بیاید .

دوباره که شام را می آورند ، آن حال قطع می شود و نیمه شب دوباره بر می گردد و مدت بیشتری طول می کشد.»

آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فتح باب می شود و او غرق در تحیر که :

ایـن جـان جـان افـزاست ایـن یا جنه المأوی ست این
سـاقی خـوب مـاست ایـن یـا بـاده جـانی اسـت ایـن

تُــنــگ شــکـر را مــانـد ایــن ســودای زر را مـانـد ایـن
ای سیم و زر را ماند این ، شادی و آسانی است این

رسـتـم مـن از خـوف و رجـا عشق از کجا خوف از کجا
ای خـاک بـر شـرم و حـیا هـنگام پـیـشانی اسـت ایـن

می گوید :
«آن چه را می خواستم ، تماما بدست آوردم و امام حسین (ع) در را به رویم گشود . ابن فارض یک قصیده تائیه برای استادش گفته ؛ من هم یک قصیده تائیه برای امام حسین (ع) گفته ام نمره یک ! که کار مرا ایشان درست کرد و در غیب را به نحو اتم برایم باز کرد . »

خورشید رخشان می رسد مست و خرامان می رسد
با گوی و چوگان می رسد سلطان میـدانی اسـت ایـن

آن آب بــاز آمــد بــه جــو بــر سـنــگ زن اکـنـون سـبـو
سـجده کـن و چیزی نگو کاین بزم سلطانی است این

« او در اثر طلب حقیقی و استقامت به خانه که نه ، به خود صاحبخانه رسیده است و یار او را به درون خانه راه داده ؛ او از حصار تنگ دنیا که خیال و سرابی بیش نبوده و حقیقتی ندارد ، گذشته و به عالم روح و مجردات پیوسته است و چون فهمیده که از عالم خیال چیزی نصیبش نمی شود ، باب خیال برایش بسته می شود .  »

و اینک :
هر چه داری اگر به عشق دهی
کـافـرم گـر جـوی زیــان بــیــنــی

از آیت الله نجابت نقل شده که گفته اند :

«دفعه اولی که ما آیت الله قاضی را دیدیم ، خیلی با ما گرم گرفتند و ما را تحویل گرفتند.

در اثر این التفات زیاد ، من زبانم باز شد و گفتم:
آقا این وضع اهل معرفت به خیال است یا به حقیقت؟

ناگهان ایشان چشمهایش درشت شد و گفت:
ای فرزندم من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او می‌زنم این پندار و خیال است؟!»

قسمت‌های دیگر از زندگی نامه آیت الله قاضی (ره):

( عطش ، انتشارات شمس الشموس )

بررسی کلی

امتیاز کل

زندگینامه آیت الله قاضی (ره) نشان می دهد که ایشان با نهایت صبر و تلاش و استقامت به سمت کوی یار حرکت نموده و از هیچ تلاشی دریغ نکرد و در نهایت نیز به محبوب حقیقی خویش رسید.

User Rating: ۵ ( ۱ votes)

تیم تحریریه دلدادگان

این مقاله توسط اعضای تیم تحریریه دلدادگان منتشر شده است. در سایت مذهبی دلدادگان تلاش می‌کنیم تا انواع موضوعات اسلامی و مذهبی و مطالب آموزنده و جالب دینی را به شما ارائه دهیم.

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. عالی بود خسته نباشید.
    هـلـه نـومـیـد نـبـاشی کـه تـو را یـار بـراند
    اگـه امــروز بــرانـد نــه کـه فـردات بـخـوانـد
    که اگـر بـر تـو بـبـندد هـمـه درهـا و گـذرها
    در دیـگـر بـگـشایـد کـه کـس آن راه نـدانـد
    در بـه روی تـو بـبندد تو مرو صبر کن آن جا
    کـه پس از صبـر تو را او به سر صدر نشاند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا