کتاب ساحل از مجموعه کتابهای مثنوی درمانی جلد ۱ و پیرامون زندگی حضرت نوح (ع) با رویکرد کاربردی است.
این کتاب پیام مولانا و پیام مثنوی است برای روزها و شبهایمان، برای اخلاق و زندگیمان و برای هر که بخواهد وجدان بیداری داشته باشد.
گویی حادثه طوفان نوح یکبار دیگر در حیات ما تکرار میشود، لازم نیست به عقب برگردیم، نوح، طوفان و کشتیاش به همین زندگی عادی ما وارد میشوند.
معرفی کتاب ساحل (مثنوی درمانی)
کتاب ساحل از مجموعه کتابهای مثنوی درمانی جلد ۱ و شامل روایت زندگانی حضرت نوح (ع) با استفاده از مثنوی مولانا است. سری کتابهای مثنوی درمانی ، تجربهای نو برای آرامش در دنیای امروز و پیرامون برداشتهای اخلاقی از داستان انبیا در مثنوی است که توسط موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس به چاپ رسیده است.
متن کتاب ساحل (مثنوی درمانی)
گزیدهای از متن کتاب ساحل جهت مطالعه و اطلاع از محتوای این کتاب ارزشمند در ادامه ارائه میشود:
حضرت نوح (ع)
… قلب مالامال از عشق دوست در سینهاش تنگی میکند. فکر کن اگر نوح بخواهد خسته شود، اگر خدایش را نخواهند بشناسند، خجلت و سنگینیاش را کجا ببرد …
نوح را نگاه کن! در قلبش چشمهای زلال میجوشد، دنبال تشنگان میرود که تقدیمشان کند. مردم از تشنگی کویر دلشان ترکترک است اما چرا صدای او را نمیشنوند؟! چرا به دنبال سراباند؟! او میخواهد معشوق او معشوق همه باشد.
کنعان
کنعان جوان است و مغرور. شیفته جوانی و درک و فهم خود است. فکر می کند او بهتر می فهمد. پدرش مال نسل قدیم است و او مال نسل جدید.
می گوید: «پدر من، اگر هم آنچه تو بگویی راست باشد و سیل بیاید، شنا که بلدم، نهایت به سر کوه می روم.»
دید کنعان استقلالی است. او فکر نمی کند کوه و سیلاب و طوفان از جای دیگر فرمان میگیرند و از خود اختیاری ندارند. نمیداند آنها اسبایی بیش نیستند که همگی سر تسلیم در پیش دارند و حتی از انسانها هم فرمان بردارترند.
زبان حال و قال آنان دائم مترنم به این نواست که به ظاهر خاموش ما نگاه نکنید زیرا:
ما سمیعایم و بصیریم و خوشایم
با شما نامحرمان ما خامشایم.
غرور و جوانی کنعان تنها مانع نیست، کنعان دوستانی نادرست نیز دارد که آنها نیز با او همراهی می کنند. اگر درست نگاه کنی، مهر ختام خداوندی را بر قلبهایشان مشاهده میکنی. طوفان همچنان شدیدتر میشود و گفتگوی پدر و پسر ادامه دارد …
اشاره عشق
راستی تو هم دوست داری کنعان نباشی، نه؟! دلت میخواهد اگر به آن به آخر عمر رسیدی و پشت سرت را نگاه کردی آه حسرت نکشی؟!
آیا هر روز به سراغ یک علم جدید، یک هنر یا حرفه جدید میروی تا احساس کنی بالاخره به گمشدهات دست پیدا کردی اما میبینی که هر روز تشنگی و سر درگمیات بیشتر می شود.
فکر میکنی احتیاج به یک دستاویز و زنجیر محکم داری که وقتی سر دو راهی گیر کردی راه درست را نشانت بدهد و از این سردرگمی نجاتت بدهد؟
پس اگر چنین است حال که روبه رویش نشستهای از خودش بخواه، سرت را بلند کن و ببین که چه مهربانانه نگاهت میکند. قلبت را از هر زنگاری صاف و پاک کن، آن را کف دستانت بگذار و تقدیمش کن، آرامشت را از او بخواه، از همان زیبای نهانِ دل، او که هیچ وقت تنهایت نگذاشت.
تا اینجا تو بودی، بگذار از اینجا به بعد او برایت حرف بزند. او که به هر دری بزنی آخر باید به طرفش باز گردی. خودش هم میگوید: ای بنده من، همه چیز را برای تو خلق کردم اما تو مال خودِ منی. از من گریزان به کجا؟! آهوی رمیده، دلت هوای مرا دارد، نترس، به طرفم بیا که تنهایت نمیگذارم.
یاد کن لطفی که کردم آن صبوح
با شما از حفظ در کشتی نوح
حفظ کردم من نکردم ردتان
در وجود جد جد جدتان
بررسی
امتیاز
کتاب ساحل از مجموعه کتابهای مثنوی درمانی جلد ۱ و شامل روایت زندگانی حضرت نوح (ع) با استفاده از مثنوی مولانا است.